خواستگاری خر
خری آمد به سوی مادر خویش بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش
برو امشب برایم خواستگاری اگر تو بچه ات را دوست داری
خر مادر بگفتا : ای پسر جان تورا من دوست دارم بهتر از جان
ز بین این همه خرهای خوشگل یکی را کن نشان چون نیست مشگل
خرک از شادمانی جفتکی زد کمی عرعر نمودو پشتکی زد
بگفت : مادر به قربان نگاهت به قربان دوچشمان سیاهت
خر همسایه راعاشق شدم من به زیبایی نباشد مثل او زن
بگفت: مادر برو پالان به تن کن برو اکنون بزرگان را خبر کن
به آداب و رسومات زمانه شدند داخل به رسم عاقلانه
دوتا پالان (حرف بد)ند پای عقدش یه افسار طلا با پول نقدش
(حرف بد)اری نمودند یک طویله همانطوری که رسم است در قبیله
خر دانا کلام خود گشایید وصال عقد ایشان را نمایید
دوشیزه خر خانم آیا رضائی به عقد این خر خوشتیپ در آیی
یکی از حاضرین گفتا به خنده عروس خانم به گل چیدن برفته
برای بار سوم خر بپرسید که خر خانم سرش یکباره جنبید
خران عرعر کنان شادی نمودند به یونجه کام خود شیرین نمودند
تعداد بازديد : 693
تاریخ انتشار: دو شنبه 17 تير 1392 ساعت: 23:7
برچسب ها : طنز,مطالب طنز,شعر,شعرطنز,